یاوه های عاشقانه یک من
قسمت چارم
یکشنبه که تموم شد دوشنبه اومد
مثل سابق
صبح اومدن دنبالمون رفتیم بازدید یه کارخونه الکترونیکس
فروش سالیانه اش یک میلیارد دلار بود
موبایل های سامسونگ رو واسه اون شرکت تولید میکرد
خیلی بزرگ بود
حسابی محترمانه برخورد کردند
حالمون بد شد بس که اینجارو با ایران مقایسه کردیم و حسرت خوردیم
دچار انزجار مام میهن شدیم
تصمیم گرفتیم دیگه تو این مدت جایی رو با خودمون مقایسه نکنیم
بعد از ظهر هم رفتیم یه کارخونه دیگه کوچیتر بود اما حرفه ای بودن
طرف خوب انگلیسی حرف میزد
فردا صبح هم که سه شنبه باشه صبحش رفتیم کارخونه یارو بد قواره
خودمون با تاکسی رفتیم
افتضاح بودن از نظر سرویس دهی
آشغال
برگشتن هم توی بارون خودمون با تاکسی برگشتیم
اما آخرین کارخونه استار عالی بود
سالن تولید به طول 300 متر و 6 طبقه
عظمتی بود
رفتار حرفه ای و محترمانه با مشتری
عصر از شنزن پرواز داشتیم به وهان
هتل رو مجبور شدیم تمام روز حساب کنیم چون بعد از 6 خروج میزدیم
تنها دختر انگلیسی دان هتل به خاطر جشن نیمه پائیز لباس شیکی پوشیده بود
تومنی یه قرون رو اومده بود
شب توی وهان اومدن دنبالمون
رفتیم یه هتل 4 ستاره ماله دانشگاهه اقتصاد
فهمیدیم مسابقات جام جهانی فوتبال زنان توی این شهر برقراره
البته چین حذف شده بود
صبح یه کم دیرتر مذاکرات رو شروع کردیم
چهارشنبه 26 سپتامبر بود
تمام مدت اونا داشتن کالا معرفی میکردند
بعد هم یه بازدید از خط تولیدشون که در حاله نصب ماشین آلات بود کردیم
بزرگترین توی آسیا
یه پسره شانگهایی بود توی قسمت فنی فروش
خیلی چاچول بازه
عین این مدیر فروش های تهرونی که چندتا شهرستانی میبینن همش آسمون رو به ریسمون وصل میکنند
چند تا سئوال پرسیدم فقط واسه اینکه روشو کم کنم
حسابی کم شد
اما نه کاملا
غذا ها اینجا عالیه
یعنی در اصل ذائقه غذائیم کاملا با غذاهای چینی تطبیق پیدا کرده
فرداش که پنج شنبه بود مذاکرات فنی بود
از صبح تا 3 بعد از ظهر
خیلی عالی بود
تقریبا هر چیزی که میخواستیم ازشون فهمیدیم
چیزایی که اگه خودمون میخواستیم بدست بیاریم یه عمر و یه عالمه هزینه نیاز داشت
شب قبل رفتیم کوئین
این میثم نمیدونم چه جوری با این حالت خجالتیش با این دوتا فرانسوی دوست شد
شب پنج شنبه با قطار راهی یه شهر کوچیک توی شمال بودیم
سکه انداختیم
میثم قرار شد بخوابه هارد اسلیپر
همه قطار دورش جمع شده بودند و در عین حالی که انگلیسی نمیدونستن حسابی باهاش ارتباط برقرار میکردند
خیلی ایرانی ها رو تحویل میگیرن اینجا
بیشتر از اروپایی ها
و یه چیز جالب اینکه عاشق احمدی نژادن
احتمالا چند ساله دیگه ما هم مثل ایرانی هایی که توی اروپا و آمریکا تحویلشون میگرفتن و الان پیرمرد های ما هستن
واسه نوه هامون تعریف میکنیم که این چینی ها چقدر ما رو تحویل میگرفتن
و احتمالا اون موقع دیگه همین چینی ها هم محلمون نمیذارن
صبح ساعت 5:40 رسیدیم شین تای
مدیر کارخونه شخصا اومده بود استقبال
کفمون برید
اینا اینجا معتقدن مشتری خداست
خیلی توی قطار سخت بود
14 ساعت
سرما خوردم یه کمی به اضافه تب خال
صبح مذاکرات رو شروع کردیم
انگلیسیشون خوب نبود
یه جاهایی کلمات چین رو نشونشون میدادم
کارخونشون محشر شام بود
قدیمی و درب و داغون
اما کار میکرد
و خوبم کار میکرد
شب هم صاحب کارخونه اهامون اومد شام
و کا تی وی
بگذریم
فرداش تا ظهر هتل بودیم
و عصر با هواپیما اومدیم شانگهای
یه هفته تعطیلات استقلاله
تا 7 اکتبر
یه هتل ارزون انتخاب کردیم
تو محله جودا
اتاقه خیلی شیکه اما چوب لباسی نداره
یعنی چوب لباسی داره اما جای آویزون کردن لباس تو این اتاق موجود نیست
بس که مخشون تعطیله
از عادتای جالب این چینیا یکی اینه که اسکناس رو زیاد میشمارند
حتی اگه دو تا باشه میشمارند
صبح میخواستیم یورو تبدیل کنیم به یوآن
یارو بانکیه 9 بار یورو هارو شمرد
فقط 10 تا اسکناس 50 یورویی بود
از خنده مرده بودیم
توی این یه هفته تعطیلات حسابی وقت دارم روی تزم کار کنم
راستی دیروز هم 6 مهر تولدم بود
توی شینگ تای بودیم
همه جا آتیش بازی بود به خاطر تعطیلات چینی ها
هیچ کس یادش نبود جز احمدک که با آفلایناش حسابی خوشحالم کرد
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
تولدت مبارک. راست می گی آدم ایرانو با جایی مقایسه نکنه راحت تره. خوش باشی.