شب یلدا بود امشب
تو مجلسی که همه همدیگرو آقای دکتر صدا میکردند
از اون مجلسایی که من سختمه
همه با کلاس و پرستیژ
نمیدونم باید با کفش وارد بشم یا کفشمو در بیارم
چنگالو دست چپ بگیرم یا راست
منی که حتی اسم دوتا خواننده رو نمیدونم و روکش صندلی ماساژ دهنده نداره ماشینم
نمیتونم اصلا توی بحث ها شرکت کنم
یاد نفت بشکه ای صد دلار میافتم و بچه های دروازه غار
نم نم بارون و خنکی هوا که یه کم هم رو به سردی میره چه حالی میده
خوش به حالم که تا حافظیه فقط 5 دقیقه راهه
یادته که حافظیه وقتی یه نم بارون زده باشه چه باصفاست
حتما یادته
شراب بیغش و ساقی خوش دو دام رهند
که زيرکان جهان از کمندشان نرهند
می دونی من کی ام؟
یادت نمیااااااااد؟