یاوه های عاشقانه یک من
undefined undefined ماه undefined
شب یلدا
شب یلدا بود امشب
تو مجلسی که همه همدیگرو آقای دکتر صدا میکردند
از اون مجلسایی که من سختمه
همه با کلاس و پرستیژ
نمیدونم باید با کفش وارد بشم یا کفشمو در بیارم
چنگالو دست چپ بگیرم یا راست
منی که حتی اسم دوتا خواننده رو نمیدونم و روکش صندلی ماساژ دهنده نداره ماشینم
نمیتونم اصلا توی بحث ها شرکت کنم
یاد نفت بشکه ای صد دلار میافتم و بچه های دروازه غار
نم نم بارون و خنکی هوا که یه کم هم رو به سردی میره چه حالی میده
خوش به حالم که تا حافظیه فقط 5 دقیقه راهه
یادته که حافظیه وقتی یه نم بارون زده باشه چه باصفاست
حتما یادته

شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
که زيرکان جهان از کمندشان نرهند
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
پسر یادته اسم وبلاگت ماریا بود؟
می دونی من کی ام؟
یادت نمیااااااااد؟