میگه زبان فارسی خیلی سخته
میگم یعنی از چینی شما سخت تره
میگه اره بابا
بعد میگه میشه یه دوست دختر ایرانی واسم پیدا کنی بتونه پرشین یادم بده
میگم والا ما که عربی یاد گرفتیم معلمهامون یا آخوند بودن یا ریشی میخوای مثل من یاد بگیری
میگه نه ،دخترهای ایرانی همشون خوشگل و باهوشند من آدمای حوشگل و باهوش رو دوست دارم
میگم پس اینطور که تا حالا تو چین دوست دختر پیدا نکردی
حالا هر روز که با هم راجع کار صحبت میکنیم اولش میگه واسم پیدا کردی
موقع خداحافظی هم میگه زود دوست دختر منو پیدا کن
انگار خمره رنگرزیه
طرف البته مهمه،مدیر آسیا و خاور میانه یه شرکته که 6000 کارمند داره
حالا ما موندیم تو رو در بایستی باهاش
یه دوتا عمه پیر هم داریم که فکر کنم اونا این چینیه رو قبول نکنند.