با گالف ایر از بحرین راهی شدیم
خوبیش به اینه که از شیرازه
پرواز بحرین هند خلوت بود
ساعت 5:40 رسیدم مومبای
با تاکسی رفتم فرودگاه داخلی واسه بلیط پرواز داخلی
با این تاکسی های زمان ناصرالدین شاه
راننده چشای خماری داشت
150 تا گرفت
بلیط جیپور واسه ساعت 12:35 گیرم اومد 6 ساعت پلاس بودم
لا مصب اینترنت وایرلس هم نهی نهی
پولی بود و معلوم نبود پولو باید به کی بدم وصل بشه
یه خرده چرت زدم
یه خورده راه رفتم
آهنگ گوش دادم
سخنرانی گوش دادم
نگاه هندی ها کردم
لامصب زمان دیر میگذشت
توی پرواز همش خواب بودم
دیشبش اصلا نخوابیده بودم
وقتی رسیدم راننده نیومده بود هنوز
توی گرمای 45 درجه بیرون منتظرش موندم
توی گرما کلافه بودم و قدم میزدم یه دفعه زیر پام نرم شد
معلوم نبود پی پیه کدوم حیون یا آدمی بود
تصمیم گرفتم سخت نگیرم
راننده اومد
نهی انگلیس تاکینگ ها هه
توی خیابون همه جا پر از گاو بود
در ضمن یه عالمه گاری دیدم که شتر میکشیدشون
معلوم نبود عربستانه یا هند
من منتظر فیل بودم اینجا
وسط راه یه جا وایساد
آب خریدیم
و دبلیو سی
صد رحمت به دبل یو سی های بی در و پیکر چینی ها
یه چیز جالب اینکه تمام دکه های بین راهی یه عالمه کاندوم آویزون کرده بودند
من موندم توی بر بیابون کاندوم به چه دردی میخوره
توی راه اکثرش خواب بودم
یه دفعه دیدم راننده توی یه شهر کوچیک وایساد گفت اینجا یه جای دیدنیه
اسمش شریف درگاه بود آرمگاه یه امامزاده که فکر کنم صوفی بوده به
خواجه غریب نواز معروف بود
از ماشین پیاده شدم لپ تاپو برداشتم گفتن نمیشه ببری
منم با ترس و لرز همه پولامو بلیط وپاسپورتو گذاشتم تو جیبم
با یه دونه از این موتور سه چرخه ها با یه کیلومتر سر بالایی رفتیم
توی کوچه پس کوچه هایی که هم عرض موتوره بود
حالا تصور کنید یکی از روبرو که میومد چه فحش و فضیحتی میشد تا یکی به اون یکی راه بده
یه جایی موتوره وایساد گفت از این جلوتر نمیریم بقیه رو باید پیاده رفت
گفتم که الان لختم میکنند
و داشتم فکر میکردم چه جوری فرار کنم
از یه عالمه کوچه پس کوچه تنگ گذشتیم تا رسیدیم به شریف درگاه
اونجا کفشامونو در آوردیم
پای برهنه رفتیم تو
دوربینمو هم دادم به راننده سه چرخه که بیرون موند
البته قیدشو زدم گفتم فرار میکنه
رفتم تو
خیلی جای باحالی بود
روی در و دیوار پر از شعر پارسی بود
کلی حال کردم
وقتی برگشتم هم دوربین بود هم راننده
یه نفر اونجا بود خیلی راهنمایی میکرد و همه جارو نشونمون داد
اسمش سید سراج الدین نوری بود
خیلی آدمای مهمون نوازی بودند
و در ضمن اونجا خیلی امن بود
کلا تا حالا که همه جا امن بوده و مردم خیلی مهربون و مهمون نوازند و رفتار دوستانه دارند
وسط راه یه راننده دیگه اومد و ماشین رو عوض کردیم
کلا 6 ساعت تو راه بودم تا رسیدم جادپور
البته تو راه همش لا لا
شام دال و پلو خوردم
معده ام هنوز عادت نکرده غذاش دیر هضم شد
امروز صبح مدیر و صاحب کارخونه اومد دنبالم
یه ایتالیایی هم بود
این هتله هم ماله همین صاحب کارخونه است با چند تا کارخونه دیگه
اسمش سونیه
صبح بازدید کردیم از کارخونه های خودش و یه کارخونه مصرف کننده محصولاتشون
ناهار اومدیم هتل
اینجا همه گیاه خوارند
ضاهرا هندو ها اینجورین
نه گوشت
نه شراب
نه سیگار
یه بارگی نماز هم بخونند دیگه
اما فکر کنم واسه شکم گنده من خوب باشه
عصر مذاکره داشتیم
خوب بود
آدم های خوبی هستند از نظر بیزنسی
و در ضمن خیلی باهوش تر از چینی ها
عصر یه دونه CDMA مودم وموبایل ایندیا گرفتم واسه اینترنت
گوشی هم مجانی روش بود
دو ماه هم اینترنت مجانی
البته من نمیتونستم بگیرم چون رجیستر آدرس نداشتم
سونی گرفت واسم
شب هم شام دعوتم کرد خونشون
خیلی خیلی تجربه باحالی بود
عین تو فیلما با دست غذا میخوردیم
اما زنش با ما غذا نخورد و فقط پذیرایی میکرد
حتی نون هم خودشون درست میکردند
فوق العاده مهمون نواز بودن
بیشتر از ایرانی ها
یه خونه خیلی بزرگ داشت با بقیه فامیلش اونجا بودند
بعد از شام یه چیزی دادند خوردم میگن بهش پان
عین اینه که دوتا بطری ادکلن دیویدف را با برگ درخت بخوری
خیلی خوش گذشت
عمرا یه کارخونه دار ایرانی که صاحب چند تا هتل و کارخونست یه مشتری 20000 دلاری رو اینجوری تحویل بگیره
عمرا
هتلش واسه من مجانیه
تازه با وجود اینکه میدونه از یه هفته ایی که تو این شهرم 4 روزش رو با شرکت های رقیبش جلسه دارم
اما بازم بهم گفت تا هر وقت که خواستم میتونم بمونم
در ضمن گفت سفر بعد با ماتیلدا بیام هند و اونم با اهل و عیالش دسته جمعی بریم تاج محل
منم که آدم کم رویی هستم سریع قبول کردم
تا اینجاش که خوب بوده.