یاوه های عاشقانه یک من
روز سوم تا حالا
روز سوم تا حالا
روز سوم سفر مصادف بود با روز دومی که تو جادپور بودم
صبح صاحب یه کارخونه دیگه اومد دنبالم
پسر جوونی بود هم سن های خودم
کارخونه رو دیدم صد رحمت به کارخونه سیمان فارس و خوزستان
سر عمر کارخونشون صنایع غذایی بود،من موندم اینا با این کثافت کاری چطور به ژاپن و اروپا و آمریکا صادرات دارند
قیافه یه سوئیسی دیدنیه وقتی داره از غذاش لذت میبره عکس این کارخونه ها رو نشونش بدیم.
برگشتم هتل
کلی هم طرف میخواست رو مخم کار کنه میگفتم نمایندگی انحصاریمو میدم بهت
اونم واسه کالای که فقط تو این شهر 37 تولید کننده داره
ظهر سونی اومد دنبالم ناهار تو هتل خوردیم
فهمیدم که اینجا غذا فوق العادست
حتی بهتر از ایران هست بعضی غذاهاشون
حرف زدنشونم باحاله
مثلا میخوان هنی حرف بزنند من نفهمم چی میگن
نصفش انگلیسیه نصفش پارسی
خیلی کلمات پارسی دارند
نان
آسمان
شادی
آلو
پیاز
سبزی
بابا
خالی
بس
ختم
پنیر
لنگ
زیره
یا
یعنی
ذره ذره
کلی چیزه دیگه
اما من موندم چرا به شیر برنج بلانسبت میگن *یر نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم وقتی بهم گفتن
حتما شلافه هستن
فرداش دوباره ناهار رفتیم خونشون
اینجا به زن دادش میگن بابی
دیگه کم کم داریم قوم و خویش میشیم
شب هم رفتیم یه جایی ظاهرا قصر مهاراجه بوده قبلا اون بالا شام خوریم
به قول اینا سبزی خوار شدم
اینا حتی اجازه ندارند گوشت گاو یا مرغ رو تو خونه یا محل کارشون وارد کنند
البته غذاهای گیاهی هم عالیه اینجا
یه دوغ عالی هم دارند با زیره معرکه است.
توی خیابونا پر از گاوه به قول خودشون اینا پلیس آفیسر هستند بدون چراغ
البته ما هم از این پلیس آفیسر ها با چراغشو تو ایران داریم
شدیدا معتاد شدم به همون که مزه دوتا بطری دیویدف داره اسمش پان هست.حتما بعد از غذا یکی میخورم
اینجا یه عالمه محصول هست که شرکت های آمریکایی ازشون میخرند و راکسپورت میکنند به کشورهای دیگه
به خصوص مواد شیمیایی صنایع نفت و گاز اونم گاهی اوقات تا 20 برابر قیمت اولیه
اینا شدیدا دلشون میخواد مستقیم بفروشند به خریدار نهایی
و واسه ما هم بهتره
ما که با تولید و کارخونه و این حرفها به جایی نرسیدیم بزار تجارت و بازرگانی رو هم امتحان کنیم
کلا آدمای راجستان بنظر میاد خیلی خوبند
تومنی دوزار اینجور که میگن با بقیه هند فرق دارند
یه چند روز هم سر قیمت و شرایط قرار داد مذاکره داشتیم
خیلی چونه میزنند
منم از قبل یه سری فورم قیمت آماده کرده بودم
از رقباشون قیمت گرفته بودم
بعد قیمت واقعی رو با حروف نوشته بودم که یادم نره قیمت رقیباشون رو یک پنجم انگلیسی با عدد نوشته بودم
بعد دادم مثلا برام اسکنشون کنند
بعد از اسکن کردن دیگه چونه نزدند
طفلکی ها نمیدونند ایرانی ها اینکارند.
مثلا اگه قیمت بازار بین 1000 تا 1100 دلار بود من درشت قیمت رقیباشون رو مینوشتم 300 دلار یا نهایتا 500 دلار
خوب اینا هم که فضولن موقع اسکن کردن قیمت ها رو خونده بودند دیگه نطق نزدند
این ایتالیه که اینجاست هم آدم با حالیه
یه کمی هم دیونست
چرت و پرت زیاد میگه
مثلا میگه آب واسه معده ضرر داره ولی بجای آب نوشابه میخوره
در ضمن اصلا غذاهای اینا به مذاقش جور در نمیآد
کانتینترهارو امروز بازدید کردم
جواب آزمایشگاه ایران هنوز آماده نیست
هوا گرمه حدودای 45 درجه
فردا اگه بشه سر راه میخوام برم شریف درگاه
امروزم یه جوینت ونچره آمریکایی هندی رو دیدم
اینا هم اینجا از امریکایی ها زیاد خوششون نمیاد
یه سری مشکل هم بود با کیسه ها که بیشتر از 20 تن تو کانتینر جا نمیشد
اینجا همه کارگر ها مسلمونند.بهشون میگن لنگی
آخه به جای شلوار دورشون لنگ بستن
کلا اینجا شهری بر هامون نهاده شده است و همه چیز خشک و خاکیه
این چند روز اخیر با هم یه کار تحقیفاتی شروع کردیم انشاالله به یاری حق و بودا و کریشنا و سای بابا جواب بده
دیگه باید رفت واسه شام
برم یه آلو پیاز و بریانی بزنم تو رگ