یاوه های عاشقانه یک من
احمد آباد
روز آخری که جادپور بودم رفتم آجمر
حالم خوب نبود گلو درد و کم خوابی
تا اونجا 3 ساعت راه بود تو ماشین خوابیدم
رفتیم دوباره شریف درگاه
جالب بود که هندو ها و مسیحی ها هم میومدند اونجا پول میدادند به شبه آخوندهای اونجا
اونا هم یه وردی براشون میخوندند و با یه دسته پر طاووس میزدند تو سرشون یعنی کانفیرم
یه جا روی دیوار اسم جنید بغدادی رو دیدم
یه کلای مسلمونی هم خریدم چون بدون کلاه اونجا راه نمیدادند
هندو ها دستمال میبستن رو سرشون
اینجا در همزیستی 100 درصد زندگی میکنند
حتی امام زاده هاشون هم با هم شریکن و همه ادیان ازش مراد میگیرن
یه سری هم از این نوازنده های توپ دلا لایی یودن آکاردئون و تمبک میزدند
کلای مسلمونیم گم شد
انگار مسلمونی به ما نیومده
سراج الدین نوری رو هم باز دیدم
کارتشو که شماره حسابش روش بود بهم داد گفت اگه دلت خواست به شریف درگاه کمک کنی به این حساب بریز
نمیدونستم قیافه ام تا این حد شبیه شهرستانی هاست.
شب تو هتل عروسی بود
اینجا حداقل نفرات توی عروسی 3000 نفره
هتلو مجبور شدم عوض کنم آخه از 6 ماه پیش رزرو بود.
فردا صبحش ساعت 6 صبح راه افتادم به سمت گوجرات و احمد آباد
با آنیل پسر خاله سونی
سر راه پیاده شدم کارخونه دکتر مهول رو ببینم
بزرگ بود و بد نبود فقط گرون فروش بودن
نمیدونم چرا این جا رسمه مهموناشون رو میبرن خونه خودشون ناهار میدم
نخوردم آخه غذاهاشون خیلی عجیب بود
و تازه ناهار برگر آمریکایی سبزیجات خورده بودم
من موندم برگر آمریکایی سبزیجات دیگه چه صیغه ای بود
زن دکتر رو که دیدم یه دفعه خشکم زد
دکتر که میگم یارو دندونپزشکه ولی اوفتاده تو بیزنس
جوونه ماکزیمم 25-26
زنش هم جوون بود
خشکم زد چون خیلی شبیه یه نفر بود که میشناختم فقط ساری تنش بود
یه آبمیوه آورد واسم که تلفیق دوغ خراب و آب سیب بود فکر کنم
حالا وسط گرمای 45 درجه اونجا با پنکه سقفی با این ابمیوه فاسد حس نوستالژیک هم بیاد سراغ آدم
بعدش راه افتادیم سمت احمد آباد
یاد اون ترانه افتادم که میگفت دختر احمد آباد تو عروس بندری
اما این دخترای احمد آباد که من دیدم عروس فسا هم نبودن
درسته از قدیم گفتن سرخ و سفید سیصد تومن حالا که رسید به سبزه هر چی بگی می ارزه
اما اینا دو زارم نمی ارزند.
رسیدم هتل
بدی رزرو اینترنتی اینه که از روی عکس بوک کردن میشه این بلایی که سر من اومده
ریل قطار از کنار هتل رد شده
هر 15 دقیقه یه قطار رد میشه همه ساختمون میلرزه
با صدای سوت بلند قطار
هر چی فحش بلد بودم نثار راه آهن ملی هند کردم
من موندم این نامردا چرا با بوغ و سوت حرکت میکنند
کلا اینا خیلی بوغ دوست دارند
از اول که سوار ماشین میشی دستشون رو بوغه
پشت همه کامیونها هم بلا استثناء نوشته please horn ,deeper in night
لامصب تا الان که ساعت 4 صبحه خوابم نبرده
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
مراقب خودت باش. خوش بگذره. راستی کلمات محبت و عشق و زندگی و یار هم با هندی مشترک داریم از روی فیلمهای هندی یاد گرفتم! فکر نمی کنم از پارسی این کلمات رو گرفته باشن، شاید مال سانسکریته که ریشه هردوزبانه.