هر جوری بود زنگ زدم سونی
اونم با تراول اجنتش تو شهر تماس گرفت
هتلو عوض کردم
رفتم تو محله زرگرای احمد آباد
هتل خیلی خوبی بود
دور و برم پر از جواهر فروشی
و جلوی هر جواهر فروشی هم یه گارد با تفنگ شکاری قدیمی ما زمان ناصر الدین شاه
بیشتر شبیه زبل خان تا گارد
فرداش یه کارخونه رو میدیدم
طرف تولید کننده نبود ولی میگفت هستم
یه کارخونه نشونم داد مال خودشون نبود
توی راه کارخونه هر 50 متر آدرس میپرسید
وقتی پرسیدم مگه آدرس کارخونتون رو بلد نیستی گفت ما معمولا از یه راه دیگه میایم
با حال تر اینکه توی دفتر همون کارخونه اسم شرکت یه چیز دیگه بود روی گواهی های که زده بودند به دیوار
ولی من خودمو زدم به کوچه علی چپ یعنی شما راست میگید و من نفهمیدم
چند تا کلمه جدید هم یاد گرفتم
دور
نزدیک
نمک
نمکین = شور
آدم
اینجا زولبیا هم دیدم
نه به خوشمزگی زولبیا تو ایران
ما شیرازی ها به زولبیا میگیم زلیبی اینجا هم همونو میگن
حال کردم
مثل سیب زمینی که توی شیراز میگیم آلو
اینجا هم میکن آلو
حتی یه غذا بود به اسم آلو شیرازی
و آلو پیاز
در ضمن خیلی هم خوشمزه بود
امروز هم سومین روز و آخرین روز اقامت توی احمد آباد بود
سه تا شرکتو دیدم
با یه راننده خنگ بودم امروز
هر 10 متر یه با آدرس میپرسید
کم مونده بود یه دوتا فحش هندی بسازم نثارش کنم
مثل مادر نمکین
نهی فادر
یا حداقل دور از آدم
بعد از بازدید ها 4 ساعت تو راه بودیم تا رسیدیم به دو راهی دسا
اونجا آنیل ماشین فرستاده بود دنبالم
راننده دومی فقط 5 تا کلمه انگلیسی میدونست
ولی با همین پنج کلمه کل زندگیشو واسم تعریف کرد
وسط های راه یه جا پیچیدیم توی کوهستان
حدودای نیم ساعت از یه جاده کوهستانی اومدیم بالا
باورم نمیشه یه
همچین جایی وجود داشته باشه تو این منطقه کویری
یه دریاچه بزرگ طبیعی هم این بالاست
پر از هتل های لوکس و شهر تمییز
حیف که ساعت 12 شب رسیدم
صبح باید راه بیافتیم به سمت جادپور
اما اگه بشه اول یه گشتی این دور و اطراف میزنیم
جالبه توی هوای 45 درجه این استان اینجا هوا حسابی سرده